من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداعهرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداعهرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم
یاد آن جلوه ی مستانه کی از دل برود؟من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنیاد آن جلوه ی مستانه کی از دل برود؟
این نه موجی است که ازخاطر ساحل برود
خط سبز تو محال است که از دل برود
این نه نقشی است که هرگز ز مقابل برود
دلتنگم و این ویرانهدل رادر رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
ماییم و سینهای که بُوَد آشیان آهتو حاصل دستان هنرمند خدایی
نقاشی بی رنگ نبودی که بدانی چه کشیدم
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمرماییم و سینهای که بُوَد آشیان آه
ماییم و دیدهای که بُوَد آشنای اشک
دل مرنجانی که این دلکدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی آید / کمی تقلب. ک سخت بود.
در دیدهی منرهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود
رهرو آن است که اهسته و پیوسته رود