تو عاقلانه‌ترین شکل ممکن عشقی
صبور و ساده و آرام و مهربان و فهیم
 
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد

که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
 
در خرابات مغان هوش مجویید ز ما
همه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟

بهتر آنست، هلالی، که نهان ماند راز
سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟
 
ترکیب گز و مسقطی و شیره و سوهان
ل*ب های تو سوغاتی استان جدیدیست
 
تا به کی از عشق او جور و جفا خواهم کشید؟
ای رفیقان، سوخت دیگر جان غم پرورد من


گرچه دور از آستان دوست گشتم خاک راه
کاش! روزی باد در کویش رساند گرد من
 
نه هرمخاطب و هرحرف و هر حدیث خوش است
که جز تو با دگرم نیست ذوقِ گفت و شنود
 
دلا، تا می‌توان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را
 
‍ اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا آن است که نامت را همیشه زیر ل*ب دارم
 
‍ اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا آن است که نامت را همیشه زیر ل*ب دارم
من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا

من از کجا غم باران و ناودان ز کجا
 
ای فلک پیرم درآمد تا که فهماندی به من
خرجِ بیش اندازه‌ی مهر و محبت ابلهی است
 
ای فلک پیرم درآمد تا که فهماندی به من
خرجِ بیش اندازه‌ی مهر و محبت ابلهی است
تن من

قایق لنگر زده در طوفان است

خودم اینجا،

دل من پیش تو سرگردان است
 
تاب بیماری ندارم بیش ازینها، ای فلک
یا نسیم روح پرور، یا سموم جان گداز

مردم چشم هلالی پاک می بازد نظر
رو متاب، ای نازنین، از مردمان پاکباز
 
ز همه خلق رمیدم ز همه باز رهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را

×| مولانا
 
آخر، ای آهوی مشکین، چه خطا رفت که تو
با همه انس گرفتی و رمیدی از ما؟

حیف باشد که چو گل بر کف هر خار نهی
دامنی را، که به صد ناز کشیدی از ما
 
آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که: روز وصال چیست؟
 

تو عـاشق و من بـر تو وُعشـق تو گرفتار

زیبایی دنیا بـه وفا کردن و عشـق است
 
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
 
هیچ میدانی چرا جان را نثارت میکنم؟
تا یقین گردد تو را می‌خواهم از جان بیشتر
 
روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبند

مَظهَرَش آینهٔ طلعتِ درویشان است
 
عقب
بالا پایین