مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

سمانه · 7/1/25

!!AMINKHAN!! گفت:
هر چند دلارامِ مرا مهر و وفا نیست
یک لحظه خیالش ز منِ خسته جدا نیست

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال

خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

Farzane · 7/1/25

تلخ کامم، زان ل*ب شیرین کرم کن خنده ای
چیست چندین زهر چشم؟ ای شوخ شکر خند من

!!AMINKHAN!! · 7/1/25

نمی‌دانم نهان از من چه نیکی کرده‌ای با دل؟
که چون غافل شوم از او دوان سوی تو می‌آيد...

M I R A S · 7/2/25

!!AMINKHAN!! گفت:
نمی‌دانم نهان از من چه نیکی کرده‌ای با دل؟
که چون غافل شوم از او دوان سوی تو می‌آيد...

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با من راه نشین باده مستانه زدند

سمانه · 7/4/25

M I R A S گفت:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با من راه نشین باده مستانه زدند

دارد تمام عشق من از دست می رود

انگیــزه های زیستن از دست می رود

Farzane · 7/7/25

دل من جا گرفت از اعتقاد پاک در کویش
بلی، آخر به جایی می‌کشد پاک‌اعتقادی‌ها

!!AMINKHAN!! · 7/7/25

ای که نزدیک‌تر از جانی و پنهان ز نگه
هجرِ تو خوش‌ترم آید ز وصالِ دگران

دیـوا · 7/7/25

!!AMINKHAN!! گفت:
ای که نزدیک‌تر از جانی و پنهان ز نگه
هجرِ تو خوش‌ترم آید ز وصالِ دگران

نه آرامشت را به چشمى وابسته کن
نه دستت را به دستى دلخوش

!!AMINKHAN!! · 7/7/25

شده هی گم بشوی در خودت و دم نزنی؟
من غریبانه ترین حالتِ دردم به‌ خدا…

دیـوا · 7/7/25

آری آغاز، دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست